آموزش خلاقانه یا آموزش خلاقیت؟ مسأله این است! مجید میرزاوزیری / |
شخصی را میشناسم كه فوق تخصص سرطان دارد اما خودش سرطان ندارد. نكته ظریف در آموزش خلاقیت همین است: برای آن كه خلاقیت را آموزش دهید لازم نیست آموزشی خلاقانه را انجام دهید.
بسیاری از ما معلمها از شیوههای یادگیری امروز دور هستیم. چیزی از خلاقیت، كسب و كار، استارتآپ، ای-لرنینگ، آموزش معكوس و واژههای امروزی نظیر آن نمیدانیم یا حداكثر در حد یك واژه به گوشمان خورده است. با این حال ما مسئولیت پرورش نسلی را داریم كه اطلاع یافتن از چنین كلید واژههایی برای آینده شغلی آنها بسیار مهم است.
شایسته آن است كه دانشمان را برای چنین اصطلاحاتی به روز كنیم اما این شرط لازم برای تربیت یك شاگرد خلاق نیست.
اگر دانش و قریحه لازم برای آموزشی خلاقانه را نداریم و نمیتوانیم در كلاس درس خود شیوههایی خلاقانه برای تدریس را به كار بندیم، حداقل میتوانیم با آموزش مبانی خلاقیت، راه را برای تجربه عملی ایدهپردازی، نوآوری و خلاقیت در شاگردمان هموار كنیم. او مسلماً از ذهنی براق و ذخیره توانایی ارزشمندی برخوردار است كه میتواند با یك یادگیری ساده، خلاقیت خود را آشكار كند. اجازه دهیم یادگیرنده فرآیند یادگیری را به دست بگیرد و ما صرفاً همانند یك استاد راهنما در كنارش باشیم.
ما باید در كلاس درس در مورد چیزهایی كه نمیدانیم هم صحبت كنیم. تصور كنید من مقداری از دانش را كسب كرده باشم و همان را در كلاس درس ارائه دهم. شاگرد من اندكی از آن را بهره خواهد برد و اون نیز فردا همان بخش كمتر را انتقال خواهد داد. اگر این اتفاق ناگوار رخ میداد اكنون، بعد از گذشت حداكثر ده نسل آموزشی، باید دانش اولیه به صفر میل میكرد؛ حال آن كه میدانیم دانش كلی بشر به شكلی تصاعدی در حال رشد است. دلیل این امر این است كه معلمان ما و معلمان معلمان ما تمایل داشتهاند بیشتر در مورد آنچه نمیدانند پژوهش كنند و آموزش دهند.
اگر ما با كلیدواژههای امروزی آموزش، اشتغال و مهارتهای نرم و سخت زندگی بیگانهایم، عذر بدتر از گناه است كه فعل نتوانستن را در گوش شاگرد خود زمزمه كنیم و دیگران را از تلاش در بسترسازی برای انقلاب آموزشی نسل جدید بر حذر داریم.
برای آن كه فوق تخصص سرطان داشته باشید لازم نیست سرطان داشته باشید.